تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل وار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورت گری را نبود اینچنینی
پری زاد عشق رو محاسا کشیدی
خدا رو به شور تماشا کشیدی
تو دونسته بودی چه خوش باورم من
شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی تاب
تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب
قسم خوردی بر ما که عاشقترینی
تو یک جمع عاشق تو صادقترینی
همون لحظه ابری رخ ماه آشفت
به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبر داری یا نه ؟
هنوز شور عشقو به سر داری یا نه ؟
هنوزم تو شبهات اگه ماه رو داری
من اون ماه و دادم به تو یادگاری