ادعا ...

اونی که مدعی بود عاشقته

تو رو تو فاصله ها تنها گذاشت

بی خبر رفت و تو این بیراهه ها

رد پاشم واسه چشمات جا نذاشت

آه دلو سوزوندی آه چرا نموندی

من و هر ثانیه و جنون تو

واسه من همین خیالتم بسه

بذا جاده ها اشتباه برن

ما که دستمون به هم نمی رسه

با حریر پیله های کاغذی

واسه من جاده رو ابریشم نکن

من به پروانه شدن نمی رسم

حرمت فاصلمون و کم نکن

یادت می آید ...

می خواستی یک عمر با من همصدا باشی

مثل نسیمی در هوای من رها باشی

یادت می آید بارها با شوق می گفتی

تا پای جان هستم کنارت هر کجا باشی

دیروز و امروزت تفاوت دارد اما حیف

اینگونه در چشمم چرا باید دوتا باشی

در روزگار رونق چشمان رنگارنگ

باید هم اینگونه به من بی اعتنا باشی

وقتی که بسیار است خاطر خواه اشرافی

پا سوز عشق مستمند من چرا باشی

هرگز تصور هم نمی کردم که تو اینقدر

در وادی دلدادگی ها بی وفا باشی

تنهاترینم پیکرم یخ بسته اما کاش

می شد تنم را باز خط استوا باشی

اما نه ! باید دل برید از با تو بودن ها

دیگر امیدی نیست خاطر خواه من باشی

سکوت ...

تو زندگی خیلی چیزا رو دوست داشتم

خیلی آرزوها کردم

مثلا" همیشه دوست داشتم سکوت کنم

مختصر و مفید حرف بزنم

بجای صحبت کردن تفکر کنم

خلاصه مثله بچه متفکرا و عاقلا و سنگینا باشم

خیلی شنیده بودم پشت سکوت یه دنیای زیبا و عجیبی هست

خیلی موفقیتا بخاطر سکوت اتفاق افتاده بود

خیلی ...

هر کاری می کردم نمی تونستم اداشونو در بیارم

اگه وراجی نمی کردم می مُردم

یادت نرفته از زمانی که با هم آشنا شدیم تا وقتی که خداحافظی کردیم یه بند حرف زدم

یادت نرفته که همیشه سر درد داشتی

یادت نرفته که ...

بعد از آشنایی دوست داشتم فقط واسه تو حرف بزنم ، از خودم بگم

خیلی هم دوست داشتم بشنوم ، هر چند که تو سالهاست که به آرزوی من رسیده بودی

حس می کردم با تو خیلی راحتم ، می تونم حرفامو به تو بگم ، خودمو خالی کنم ، حتی ...

به همه چیز فکر می کردم جز جدایی

کی باورم بود که اتفاق می افته

کی باورم بود که ...

بعد از رفتنت دنیا مُرد ، زندگی مُرد ، عشق ...

بعد از رفتنت ...

حالا دیگه به آرزوم رسیدم

نه حال و حوصله ای واسه حرف زدن مونده نه میل و اشتیاقی

نه طاقت و صبری واسه شنیدن و نه ...

من موندم و سکوت و سکوت و سکوت ...

...

...

...